“
“
دانلود رمان گرگ خان از نسیم ابراهیمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ماهک نواب، آقا زاده ای بزرگ شده تو پر قو، بازیگوش و شیطون و دوست صمیمیش مریم شبی برای تنوع و خوشگذرانی راهی مهمانی شبانه ای میشن که زندگیشون رو دست خوش اتفاقات عجیبی میکنه.. چیزی پیدا میکنن که نباید.. و شیطنت کودکانشون اون ها رو وارد بازی خطرناکی میکنه… فردای اون شب مریم ناپدید میشه و چند روز بعد ماهک به چنگال گرگی گرفتار… روزگار چه خوابی برای دو دختر بی خیال و بازیگوش داستان دیده؟ گرگ خان کیه و…
خلاصه رمان گرگ خان
عمادخان: پک محکمی به سیگار توی دستم زدم و همانطور که به صحنه بیهوش شدن و بردن دخترک به درون ون توسط رسول و مهیار خیره شده بودم، شیشه سمت خودم رو کشیدم پایین… دستم رو بیرون بردم و تفاله سیگار رو با انگشت تکوندم و همون بیرون نگه داشتم تا اینکه کاملا دختر رو سوار کردن… در ون در حال بسته شدن بود که رسول با سر به من که توی ماشین نشسته بودم و چند دقیقه قبل با سرعت زیاد نزدیک پای دخترک دلقک اون شبی ترمز کرده بودم، اشاره داد. دستم رو بلند کردم و ماشینشون که حرکت کرد، دنده عقب گرفتم و گاز دادم… ماهک: نگاهی به ساعت گوشی انداختم،
بیشتر از نیم ساعت از شروع کلاس گذشت ولی این دختر فس فسو نیومد… آخ که چقدر این معطل کردن های مریم عصبی ام می کنه… خوب شد با سپهر نرفتیم دنبالش و گرنه باز کلاس رو از دست می دادم… همیشه خدا کلاس های ۸ صبح رو دیر می کنه… سرم گرم مبحث جدیدی شد که استاد مشغول تدریس بود سرم گرم مبحث جدیدی شد که تا خوب یاد بگیرم و به مریم هم یاد بدم. خودش که زحمت کلاس اومدن رو نمیکشه لااقل من بهش یاد بدم تا این درس هم نیافته… کلاس ساعت ۸ تمام شد کلاس ساعت ۱۰ رو هم نیومد… دختره بی عقل گوشی اش رو هم خاموش کرده…. مثلا قهر کرده که چرا
صبح نرفتیم دنبالش. فکر نمی کنه که نگرانش میشم… ازش بعید بود… هیچ وقت تا به حال قهر نکرده بودیم و بارها شده بود به خاطر استاد سختگیری که ساعت ۸ صبح شنبه ها باهاش کلاس داشتیم و بعد از ساعت ۸ کسی رو به کلاس راه نمی داد خودم تنها می اومدم تا دیر نکنم… مریم هم تنها می اومد و با هزار دوز و کلک وارد کلاس می شد ولی مثل اینکه این دفعه بهش حسابی برخورده بود. -دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد… نخیر، مثل اینکه نمی خواد تمام کنه این مسخره بازی رو و این گوشی اش رو روشن کنه… با حرص گوشی رو داخل کیف انداختم و به سمت درب خروج دانشگاه و…