“
“
دانلود رمان بازیچه از س_م با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان دختری ساده و بی ریاست به اسم لیلا با طبعی لطیف و شاعرانه که دو تا عشق نافرجام رو تجربه می کنه. بنابراین تلاش می کنه سرنوشتش رو جوری دیگه ای رقم بزنه و به عشق حقیقیش برسه. غافل از اینکه قراره بازیچه عشق قدیمیش بشه….
خلاصه رمان بازیچه
روی نیمکت چوبی حیاط دانشگاه نشسته بودم و به برگ های زرد و خشکیده روی زمین چشم دوخته بودم. با هر نسیم سردی که می وزید رعشه ای بر اندام نحیفم می افتاد و مثل بید می لرزیدم. پاییز فصل مورد علاقه من بود، فصل رویاها و به تعبیر خودم فصل عاشقا. اماحالا هیچ حسی نسبت بهش نداشتم. احساس می کردم وجودم جزئی از این طبیعت خزان زده شده،سرد و بی روح. اهی کشیدم و با چشمانی بسته به اواز کلاغ ها گوش سپردم. دوباره کلمات توی ذهنم صف کشیدند.
گویی قصه بیچارگی مرا اواز می کنند، بروید ای کلاغ های شوم و اواز رقت انگیزتان را جایی دیگر سر دهید. صدای زنگدار بهاره سنگینی سکوت رو شکست”باز هم که
ژست ان شرلی به خودت گرفتی، غلط نکنم باز یه شعر تازه توی سرته. ”پوزخندی زدم و گفتم”اره، میخوام یه شعر تازه بگم ”در حالیکه کنارم می نشست نجوا کرد” عاشقانه ست؟ ”با تندی جواب دادم”نه نه. اصلا.” از لفظ عاشقانه ای که به کار برد چندشم شد. دیگه هرگز شعر عاشقانه نخواهم سرود، هرگز. حوصله بهاره رو نداشتم.
حوصله هیچ کسو نداشتم. کاش زودتر می رفت و تنهام می گذاشت. با سئوالی که ازم پرسید وارفتم. ”راستی لیلا جشن نامزدی نگار و حامد میای دیگه؟”بغض سنگینی ته گلویم نشست وقتی اسم نگارو کنار اسم حامد شنیدم. تلاش کردم عادی باشم ولی صدام میلرزید ”نه. اخه چیزه.دعوت نیستم.” با تعجب نگاهم کرد و گفت” وا مگه میشه نگار تورو دعوت نکرده باشه؟ بیشتر بچه ها دعوتن حتی ندا و سمیرا که هیچ صنمی با نگار ندارن. ”بعد در حالیکه سعی داشت از توی کیفش گوشیش رو پیدا کنه ادامه داد…