“
“
دانلود رمان عاشقت میکنم از م.هاشمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در مورد یه دختر سر به هوا و شیطونه یه دختر که عاشقه رنگه و نقاشی میکنه تو دنیایه رنگیه دختر قصه مون اتفاقی میافته که همه چی رنگ میبازه اونم یه عشق یه طرفه به مردی که ۱۶ سال ازش بزرگتره و هیچ جوره دل به دلش نمیده حالا ببینیم تو این بازی کی برنده میشه دختر شیطونمون یا پسر خشک جدیمون؟
خلاصه رمان عاشقت میکنم
به مرد خوشتیپی که از پله ها پایین میاد نگاه میکنم یه شلوار سفید و یه پیرهن مشکی تنشه و با یه دست تو جیبش و یه صورت بشدت جدی سمت ما میاد مستقیم سمت بابا میره و باهاش دست میده و بعدش به ترتیب با ایمان و امین دست میده سمت ما میاد و رو به مامان سری خم میکنه و میگه: _ خیلی خوش اومدین خانوم. مامان گوشه روسری شو درست میکنه و با لبخند میگه_ ممنون پسرم. روبه منو حنانه سری تکون میده و کنار ایمان که ملیسا تو بغلشه میشینه مطمئنم حتی نگاهمون نکرد از خود راضی. صداش دوباره به گوشم میرسه: _ بابت تاخیرم عذر میخوام. چه لفظ قلمم حرف میزنه سرمو
میبرم سمت گوش حنانه و پچ میزنم _ سیاه سوخته میمرد به ما هم سلام میگفت.
مثه خودم پچ میزنه: _ مرض این کجاش سیاه سوخته ست برنزه ست به نظرم خیلی
هم خوشگله. با چشمایه گشاد شده میگم: _ تو خجالت نمیکشی جلو خواهر شوهرت از یه مرد دیگه تعریف میکنی صبر کن به ایمان بگم. _آذین لوس نشو نظرم رو گفتم. چشم غره ای بهش میرمو نگاهمو تو جمع می چرخونم و رو جناب دکتر استپ میکنم،، به به ماشالا چه برو رویی داره بازوها رو نگاه پسرم خدا تو رو واسه مادرت حفظ کنه موهاشو نگاه من که دخترم موهام اینقدر خوش حالتو خوش رنگ نیست رگه هایه طلایی
موهاش چه برقی زیر این چلچراغ پذیرایی میزنه نگاهش به باباست که در حال حرف زدنه جون میده تو این زاویه که نشسته یه طرح سیاه قلم از چهرش بکشم حیف که وسایلم باهام نیست. _ خوب امین خان از خودت بگو. امین دستی به کتش میکشه و گلوشو صاف میکنه و رو به پدر درسا که این سوال رو پرسیده میگه _ راستش کم و بیش در مورد من میدونین با پدر کار میکنم یه گالری فرش داریم که اونجا مشغولم خونه و ماشین هم دارم و سعی میکنم از نظر مالی… جناب دکتر با اخم میپره تو حرف امین و میگه _ ملاک ما خونه و ماشین نیست پس بهتره از نظر مالی حرفی نزنی…