“
“
دانلود رمان هفت خبیث از بهاره حسنی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دُرنا که مادرش رو از دست داده و مستقل از پدرش زندگی میکنه، پیامهای ترسناکی دریافت میکنه.. از نقاشی کُشتن یک دختر تا عکس خصوصی خودش توی آپارتمانش.. دُرنا تک فرزند پدر و مادریه که دیر بچه دار شدن و جزء البرز که دوست خانوادگیش هست همدمی نداره.. منشاء این وحشت گذشته ایه که دُرنا با یادآوریش باید از گروه خبیث بگه که …….
خلاصه رمان هفت خبیث
بدون انکه لباسم را عوض کنم تنها مانتو را روی شلوار عروسکی مسخره ام پوشیدم و شالم را سرم کردم و با سرعت نور لپ تاپ و موبایل و سوییچم را برداشتم و از خانه فرار کردم. اصلا نمی دانستم که کجا باید بروم قلبم انچنان می زد که اگر جایی نمی ایستادم و نفس نمی گرفتم احتمالا سکته می کردم. با اسانسور نرفتم و از پله ها رفتم. حالا دیگر از سایه خودم هم میترسیدم.
حتى ترسیدم که به پارکینگ بروم و ماشین ام را بردارم. به لابی رفتم پایم را بهانه کردم و بعد از لابی من خواهش کردم که ماشینم را بیاورد. لابی من یا توجه ایی به شلوار عروسکی من نکرد، و یا آنکه متوجه شد و نشان نداد
به خانه بابا رفتم بابا طبق معمول خانه نبود ولی من کلید داشتم و به داخل رفتم. بعد همانطور با لباس و نفس نفس زنان روی اولین مبلی که دیدم نشستم. عرق سردی روی بدنم نشسته بود و مرا دچار لرز کرده بود. گوشی را درآوردم تا با البرز حرف بزنم، اما یادم آمد که او تهران نیست.
گوشی را روی مبل کنار دستم پرت کردم و سعی کردم که مثل بچه ها زیر گریه نزنم. اما این حقیقت که کسی در خانه من رفته بود مرا تا مغز استخوان تکان داده بود.
انقدر احمق و بی اطلاع نبودم که ندانم، تصاویر از دوربین
یا دوربین هایی بود که در خانه کار گذاشته شده بود. کجا؟ خدا می داند کی و چه کسی آمده و آنها را نصب کرده؟ آن را هم خدا می داند اما چیزی که بود این بود که من دیگر اگر حتی مجبور به ماندن در ماشینم و در خیابان هم می شدم، به خانه برنمی گشتم.