“
“
دانلود رمان جیوه سیاه از رز مشکی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
من سرگرد ایمانِ شایانم؛ کسی که خلاف های زیادی رو با اقتدا به شغلش انجام داده ! حالا یه سروان کوچولوی جذاب و لوند وارد ادارهِ من شده و از من مدارکی رو داره که نباید داشته باشه! حالا اگه من بخوام با اون ارتباط داشته باشم چه اتفاقی میوفته؟
خلاصه رمان جیوه سیاه
صبح با صدای کوبیده شدن چیزی به در اتاق از خواب میپرم و با دیدن اتاق صورتی و عروسک های دورش تازه موقعیتم رو درک میکنم. من هنوز توی خونه سرگرد بودم و قطعا خود وحشیشه که با مشت و لگد به جون دراتاق افتاده! از جام بلند شدم و سمت در رفتم. کلید رو توی قفل چرخوندم و در رو باز کردم که با صورت سرخ از عصبانیت سرگرد مواجه شدم! اینبار برعکس همیشه این من بودم که روی لب هام پوزخند عمیقی شکل گرفت و لب زدم. _چیه چته؟ انگار که با طرز حرف زدنم جریش کرده باشم سمتم هجوم آورد،
که فوراً خودم رو عقب کشیدم بلند داد زدم. _هوووشه چته وحشی شدی سرگرد؟ انگار یادت رفته که با یه اشارم میتونم دودمانتو به باد بدم!؟ پنجه هاش رو توی موهای خوش فرمش فرو برد و حرص زد: نه یادم نرفته که جنابعالی هنوز میتونی تهدیدم کنی، هرچند اونقدری کله خر هستم که بیخیال کارم و ده سال زندانی که برام میبرن بشم و همینجا سر به نیستت کنم! برقی توی چشم هاش گذر کرد و قدمی آهسته به من نزدیک شد طوری که انگار میخواد دقیقا همین کاری رو که ازش حرف میزنه انجام بده.
سرش رو کمی کج کرد و با لحنی که تهدید توش موج میزد ادامه داد: _بهت قول میدم سروان؛ زیباترین عکست رو روی دیوار اون اتاق قاب کنم! کمی گیج نگاهش کردم و با فهمیدن اینکه تموم اون عکسهای روی دیوار عکس قربانی هاش بودن نگاهم لرزید! لرزش نگاهم و ترسی که توش موج میزد رو خوند که قدمی دیگه بهم نزدیک شد و من رو توی گوشه ای ترین فضای اتاق دقیقا بین درب و دیوار و خودش حبس کرد! در همون حال ادامه داد: اما نه؛ بازی کردن با دخترای جذاب رو خیلی دوست دارم. سرش رو ازم فاصله داد و…