“
“
دانلود رمان کافه آگات از زهرا بهرامی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره…
خلاصه رمان کافه آگات
لرزش ماهیچه ها لحظه ای آرام نمی گرفت هرگز در عمرم اینطور دچار ضعف نشده بودم اینطور تحقیر نشده بودم چشمه اشک بار دیگر جوشیدن گرفت. نگاه ملتهبم را به دور و اطراف دادم. شاهرخ مرا در سونا انداخته و رفته بود.زانوهایم را در سینه جمع کردم و هق زدم. _آخ هومن… خانه خرابمان کردی بیچاره بودیم و بیچاره ترمان کردی هومن خدا تو را نبخشد. کف هر دو دستم را روی پلک های داغم گذاشتم و ناله کردم. من حالا باید در تالار می بودم باید عروس می شدم. می خندیدم می رقصیدم جشن می گرفتم! من اینجا چه میکنم؟ با باز شدن در
اتاقک پیشانی از روی زانوهایم بلند کردم. شاهرخ و پسر بزرگ ماه چهره خانم اراد بودند. بی اختیار از جا پریدم و روی زانوهای متزلزلم ایستادم. با دیدن طناب آبی رنگی که میان دست های شاهرخ بود نفسم کند شد. _چرا اینجوری می کنید با من؟ به پیر به پیغمبر من روحمم خبر نداشت. بی اعتنا جلو آمدند فریاد زدم و کسی به دادم نرسید! خدا هم انگار ترکم کرده. دست و پایم را بستند و کمی دور شدند. شاهرخ با موبایل آخرین مدلش فیلم گرفت از منی که داشتم مثل ابر بهار
اشک می ریختم. در دهانه ی گوشی غرید: بچه ی من رو صحیح و سالم میاری
تحویلم میدی وگرنه دیگه رنگ خواهرت رو نمی بینی خودت می دونی قدرت دست کیه نفوذ دست کیه، پول دست کیه عاقل باش! این را گفت و فیلم را ذخیره کرد. شماره اون برادر بی همه چیزت چنده؟ پلک هایم دیگر به زحمت باز مانده اند. خسته بودم! کاشمی خوابیدم. صدای نعره اش تنم را لرزاند: بنال! قطره اشک درشتی از میان مژه های بهم چسبیده ام چکید. لب حرکت دادم و بی رمق اعداد را خواندم. _با هومن چیکار کردی؟ چشمان خون آلودش را به چشمانم داد و من تکرار کردم با هومن چیکار کردی که دست به همچین خبطی زد؟ آراد با آبروی بالا رفته…