“
“
دانلود رمان جدالی میان عشق و نفرت از hana_212 با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دوتا رفیق لجباز و شیطون که زبون زد کل فامیلن بنا به درخواست پدر یکیشون وارد بزرگ ترین شرکت بین المللی میشن که اونجا با دوتا پسر که تازه به ایران برگشتن و یکشون شوخ و غیرتی و اون یکی مغرور و عصبی آشنا میشن. داستان از اونجا شروع میشه که سر یه اتفاق تصادفی هر چهار نفر سر زندگیشون شرط بندی میکنن اما نه یه شرط عادی یه ریسک فوق العاده بزرگ و هیجانی و هرکی شرط و ببره تمام ثروت بقیه مال اون میشه! کلکل های بینشون ادامه داره و روز به روز باعث تنفرشون از هم دیگه میشه! اما با اومدن یه ادم جدید تمام معادلاتشون بهم میریزه و اون کسی نیست جز…
خلاصه رمان جدالی میان عشق و نفرت
همش حواسم بهش بود با اخم کار می کرد و سریع سریع تایپ می کرد… از حق نگذریم دختر بدی هم نیست ولی اخلاق سگی داره چشماشم رنگیه فکر کنم ولی چون همیشه کامل نگام نمی کنه نمی تونم بفهمم واسه همینه بهش میگم به من نگاه کن یه پوزخند زدم و ادامه دادم:ِ وگرنه اصلا برام مهم نیس نگاه میکنه یا نه.ِ نه که خیلی خوشم ازش میاد چه برسه به نگاهش.. با فشار دادن آخرین دکمه و ولو شدنش روی صندلی به خودم اومدم. -تموم شد؟ -اهوم! سرمو تکون دادم و زیر لب گفتم: -خسته نباشید… -قابلی نداشت… رستا- آریا پشت صندلیم وایساد از پشت سرم نگاهی به پوشهها انداخت…
– خیلی خوبه، واقعا ممنون! واقعا قابلی نداشت… چند لحظه نگام کرد و سرشو انداخت پایین و یه تک خنده زد… و با صدای جدیش گفت: امیدوارم من بعد رفتارمون محترمانه تر باشه! -رفتار من یا شما؟ – من که اصولا مشکلی ندارم، شمایین که لجبازی می کنید… -وا، به من چه! با لحنی حرف زدم که آریا چند لحظه خیره نگاهم کرد اما من نگاهمو دزدیدم خودمم فازمو نمیدونستم شما فهمیدین بگین حتما… کلا شما به همه چیز چند ثانیه خیره میشین؟ – بستگی داره! – به چی؟ – اینکه خوشم بیاد ازش یا نه! آریا انگشت اشارشو جلوم گرفت و سریع سریع گفت: -ببین ببین خودت داری شروع میکنی؟
وا این چرا عین پسر بچه های تخس حرف میزنه…! -اوکی… از روی صندلی بلند شدم و زیر لب یه جمله به انگلیسی گفتم که آریا گفت: -me to0(منم همینطور) برگشتم سمتش و گفتم: – عه؟ شما هم بلدى؟ یه دستشو توی جیبش فرو کرد و با اون یکی دستش به ساعتش نگاه کرد و گفت: بنده خودم مکالمه زبان و حرفه ای برات تدریس میکنم منتها وقت ندارم بشینم پرونده برسی کنم واسه همین مترجم گرفتم! یه تا ابروم رفت بالا و گفتم: -Good luck sir…موفق باشید آقا) که آریا هم با پوزخند محوی گفت: Also lady…(همچنین خانم) برگشتم تو اتاق و از ذهنم گذشت که – لعنتی یه جوری اینگلیسی حرف میزنه انگار…