“
“
دانلود رمان برای من بخون برای من بمون (جلد اول) از هاوین امیریان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان زندگی یه دختر نوزده ساله به نام عاطفه است که عشق شدید و عجیبی به یک خواننده داره. تا اینکه یک روز اتفاقی از قاب تلوزیون برق حلقه ازدواج رو تو دست خواننده محبوبش میبینه و بعد متوجه میشه که همون روز، روزه عقد اون خواننده بوده. دقیقا توی اولین سال و اولین ترم به طور اتفاقی با پسری همکلاس میشه که…
خلاصه رمان برای من بخون برای من بمون
دو سه روزی بود که همش تو گوش مامانم میخوندم که میخوام برم دنبال یه انتشاراتی دیگه بگردم. از بس گفتم که دیگه بعدا گیر ندن بگن کجا میری واسه چی میری… امروزم همون روز بود. آماده شدم و از خونه زدم بیرون. یه ساعت بعد جلوی معروفترین کتاب فروشی شهرمون بودم. رفتم داخل. یه خانوم جوون پشت میز نشسته بود با مانتو و مقنعه سورمه ای. چادرم رو روی سرم مرتب کردم و رفتم جلو و با نهایت ادب سلام دادم. خانوم جوون-: سلام بفرمائید. -:خسته نباشید. راستش من تازه وارد جمع نویسنده ها شدم و دنبال یه انتشاراتی خوب می گردم واسه تحویل دادن و چاپ رمانم…
البته یه مدت دست چند تا کارشناس بوده و نظر دادن و منم اشکالاتشو رفع کردم… حالا اومدم از شما کمک بگیرم. مهربون تر شد. خانم-: خیلی خوش آمدید… باعث افتخاره… حالا نوشته هاتون در چه موردی هست؟ -: رمانه… در حوزه دفاع مقدس. خانم-: بله بله اجازه بدید… یه برگه و خودکار برداشت. یه چیزی توش نوشت. -: اینم آدرس و شماره تلفن یه اتنشاراتی خوب…. بهشون بدید… البته اگه کارتون قوی باشه که کار چاپ اونا هم قوی میشه.. آدرسو گرفتم. یه نگاهی بهش انداختم. لبخندی مهمون لبام شد. -: یه دنیا ممنون. بعد در حالی که کتاب ها رو دید می زدم از کتاب فروشی اومدم بیرون.
درست روبروم و اونطرف خیابون یه دکه روزنامه فروشی بود. باز این بغض لعنتی پیداش شد. نگران نباش عاطفه… بالاخره تموم میشه… یه روزی یه جوری یه جایی یه وقتی یه چیزی یه کسی… صبر داشته باش… صبر داشته باش.. تموم میشه… راه افتادم به سمت انتشاراتی ای که آدرسش توی دستم بود. چه خوب که توی همین خیابون بود. حدود یه ربع بعدش رسیدم و بعد تکررا کردن همون حرفایی که توی کتابفروشی گفته بودم، به سمت یه اتاق راهنمایی شدم. چادرم رو دوباره روی سرم مرتب کردم و نفس عمیقی کشیدم. چند ضربه آروم به در زدم . با یه بسم الله وارد شدم…