“
“
دانلود رمان در گرگ و میش اغوایم کن از لیزا کلیپاس با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پاپی هاتاوی عاشقانه خانواده غیرعادیش را دوست دارد، هرچند که آرزو داره که عادی بشه. دست تقدیر باعث ملاقات او با هری راتلج، که یک هتلدار و مخترع مرموز با ثروت، قدرت زیاد و یک زندگی مخفی خطرناک است می شود. پاپی با پذیرفتن پیشنهاد او همه را شوکه می کند اما پی میبرد که شوهر جدیدش تنها عاشق اوست، اما مورد اعتماد نه…
خلاصه رمان در گرگ و میش اغوایم کن
هری به آتش درون شومینه خیره شد. مثل طلسم شده ها بی اختیار زمزمه کرد: ” پاپی هتوی .“ او پاپی را دو بار اتفاقی از و فاصله ی دور دیده بود، یکبار وقتی که جلوی هتل سوار یک کالسکه میشد و یکبار هم در میهمانی رقصى که در هتل راتلج برگزار شده بود. هری در این مراسم شرکت نکرد، فقط چند دقیقه از مکان من اسبی در بالکن طبقه بالاتر، تماشا کرد. به جز زیبایی و ظرافت بیش از حد و موهای ماهونی رنگش، فکر دیگری درباره ی او نکرده بود. ولی ملاقات حضوری با پاپی مکاشفه ای بود. خواست روی صندلی بنشیند که متوجه مخمل تکه پاره شده و انبوه کرک و موهای به جا مانده از
راسو شد. با اکراه لبخندی زد و به سمت صندلی دیگری رفت. چقدر پاپی ساده و بی ریا بود. همانطور که بین گنجینه ی او کنجکاوی می کرد، در مورد ستاره شناس ها و راهب های فرانسیسکویی گپ می زد. کلمات مثل خوشه هایی درخشان از دهانش خارج می شدند، درست مثل این که در حال پخش کردن شیرینى ست. او با نوعی زیرکی می درخشید، که طبعا باید آزار دهنده می بود ، اما به جای آن هری به طرز غیرمنتظره ای لذت برده بود. یک چیز خاص در مورد این دختر وجود داشت، چیزی… که فرانسوی ها به آن سر زندگی می گویند، نشاط فکری و روحی… و آن چهره ی معصوم و دانا…
و روشنفکر. هری او را میخواست! معمولا هری راتلج حتی قبل از اینکه چیزی را بخواهد، برایش مهیا می شد. در زندگی پرمشغله و مقرراتی او، قبل از گرسنگی وعده های غذایی آماده می شد، کراوات ها قبل از آن که نشانه ای از ساییدگی داشته باشند، تعویض می شدند، گزارش ها قبل از این که آن ها را بخواهد، روی میز قرار می گرفتند. و زن ها همه جا و همیشه در دسترسش بودند، و همه آن ها چیزهایی را که تصور می کردند او دوست دارد بشنود را می گفتند. هری می دانست که حالا بهترین زمان برای ازدواجش است. حداقل بسیاری از آشنایانش به او اطمینان داده بودند که زمان مناسبش فرا رسیده است…