“
“
دانلود رمان نپنته از مطهره نقی زاده با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
عشق را در چشمان سیاه رنگش یافتم، زمانی که برای اولین بار با آن دو گوی براق به من زل زد چیزی در دلم فرو ریخت و قلبم محکم به سینه ام کوبید. حضورش شد مرحمی بر تمام زخم ها و نوازش هایش آرامم کرد همچون زمانی که پدر دستش را بر سرم می کشید، اما زندگی همیشه روی خوش نشان نمی دهد گاهی همان عشق به نفرت تبدیل می شود و اینجاست که برای هزارمین بار متلاشی میشوی، آیا می توان دوباره از جا بلند شد؟ آیا همان نفرت می تواند کمک کننده باشد …؟
خلاصه رمان نپنته
ماه خرداد میرسه و بدبختیای من شروع میشه استرس کنکور و امتحانای نهایی دیگه رمقی واسم نگذاشته و از سمتی دیگه مامان هم به خاطر مرخصی همکارش باید شیفتای بیشتری رو بره بیمارستان و من خیلی کم میبینمش. غذام هم که همش شده تخم مرغ و دارم به مراحل عرفانی در آشپزی با تخم مرغ میرسم و چیزی تو یخچال نمونده که تخم مرغ رو باهاش امتحان نکرده باشم. فقط سه تا دیگه از امتحانام مونده بود و فردا هم امتحان زیست داشتم به خاطر اینکه شغل مامان رو دوست داشتم رشته تجربی رو انتخاب کردم. ساعت حدودا دو عصر بود و من رفتم سمت آشپز خونه تا تخم
مرغ قشنگم رو که جدیدا به طعم جدیدی با ترکیب اون همراه با پنیر خامه ای رسیدم درست کنم که صدای زنگ در به صدا دراومد و از اونجایی که مامان گفته بود امروز زودتر برمیگرده بدون توجه به تصویر آیفون در رو میزنم و قفل در ورودی رو هم باز میکنم میخوام برگردم به آشپز خونه که یه لحظه فکری پلید به ذهنم میرسه که ای کاش نمیرسید و خودم رو بدبخت نمی کردم. چند هفته پیش که با سایه رفته بودیم خرید وقتی از جلوی یه مغازه اسباب بازی فروشی رد شدم چشمم به چند تا ماسک افتاد که خوراک ترسوندن مامان بود منم یکی از چندش ترین هاش رو خریدم تا با اون آدرنالین
مامان رو ببرم بالا ولی هنوز از اون روز فرصت مناسبش پیدا نشده بود پس تصمیم گرفتم که امروز اینکار رو انجام بدم. سریع وارد اتاقم شدم و ماسک رو براشتم و پشت در خونه پناه گرفتم وماسکم رو به صورتم زدم واقعا که با این قیافه خودم هم می ترسیدم چه به برسه به مامان ولی بدی این ماسک این بود که از پشتش دید نداشت و طبق فرضیه من اگر سمت راست درمی ایستادم بهتر میتونستم عمل کنم وگرنه که از سمت دیگه مستقیم با مخ میرفتم تو در… صدای ایستادن آسانسور که اومد خودم رو آماده کردم و با باز شدن در اسانسور پریدم جلو مامان و شروع کردم به جیغ کشیدن…