“
“
دانلود رمان مرد قانون (جلد اول) از T_L_Swan با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
اون قدرتمند بود، بزرگ و رییس من بود، یک ترکیب کشنده! وقتی توی رزومه شغلیم دروغ نوشتم نمیدونستم خیلی قضیه مهمی باشه. قرار بود برای یک زن کار کنم، البته فقط فکر میکردم یه خانمه… اما جولیان مسترز قطعا یه مرد کامل بود… از اون نوع مردهایی که توی خواب میبینی. بچههاش شیطون بودن و من از پنجره جاسوسیش رو کردم و وقتی داشت کاری زشت و درعین حال دلفریب انجام می داد مچش رو گرفتم…
خلاصه رمان مرد قانون
نیمه شب بود و من تشنه ام شده بود، اما همه جا رو جستجو کردم و هنوز لیوان پیدا نکردم. گزینه دیگه ای وجود نداشت. من برای پیدا کردن لیوان باید یواشکی وارد خونه های اصلی می شدم. لباس خواب سفید ابریشمیم رو پوشیده بودم، اما مطمئنم که همشون توی تختخواب هستن. دزدکی به راهرو تاریک رفتم، می تونستم داخل خونه رو که روشن بود ببینم. ناگهان چشمم به آقای مسترز که روی صندلی راحتی نشسته و کتاب می خوند افتاد. یک لیوان نوشیدنی در دست داشت. من توی تاریکی ایستادم، نمی تونستم چشم هام رو ازش بگیرم. چیزی در موردش وجود داره که من رو مجذوب
خودش میکنه اما من مطمئن نبودم اون چیه. ناگهان ایستاد و من خودم رو به دیوار فشار دادم.اون می تونه من رو اینجا در تاریکی ببینه؟ لعنتی. وقتی وارد آشپزخانه شد چشم هام اون رو دنبال می کردن. تنها چیزی که تنش بود شلوار آبی تیره بود. موهای تیره ش نامرتب بود، بالش موج های نامرتب داشت. بدنش… قلبم سریعتر شروع به تپیدن کرد. من چیکار دارم میکنم من نباید اینجا تو تاریکی وایسم و مثل یه ادم چندش اون رو تماشا کنم، اما به دلیلی نمی تونستم نگاهم رو دور کنم.اون رفت تا کنار پیشخوان آشپزخانه بایسته، پشت اون به من بود در حالی که یک لیوان قرمز دیگه برای خودش ریخت.
به آرامی لیوان رو به سمت لب هاش بلند کرد و چشمام از روی صورتش می گذشت. بیشتر خودم رو به دیوار فشار دادم. به سمت یخچال رفت و عکس من رو برداشت. چی؟ کمرش رو به پیشخوان تکیه داد درحالی که عکسم رو بررسی می کرد. اون چیکار می کرد؟ حس کردم نمیتونم نفس بکشم. چشمام گشاد شد. این چه کوفتی بود؟ فکر کنم آقای مسترز الان رفت به اتاق خوابش تا عکس منو نگاه کنه. اوه خدای من. تق تق. چشم هام رو بستم، اما اخم کردم و سعی کردم صدا رو نادیده بگیرم . دوباره شنیدمش. تپ، تپ. این چی بود؟ به سمت در رفتم و دیدم که اروم اروم داره باز میشه…