“
“
دانلود رمان جدال عشق و غیرت (جلد اول) از شایسته نظری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
باز هم دلی که شکسته می شود، باز هم اشک هایی که ریخته می شود و باز هم ازدواجی اجباری؛ بدون توجه به دل آدمی…
خلاصه رمان جدال عشق و غیرت
نفس در سینه ی وامانده ام حبس شده بود. به سمت بابا رفتم و پذیرایی کردم. دلم می خواست زود تر خلاص بشوم. ظهر چه ذوقی برای دیدن سام داشتم ولی الان از بس زیر ذره بین داداش هستم که جرات ندارم سر بلند کنم، مبادا به راز بین ما پی ببرد! شام را هم در سکوت خوردیم. هر دو از هر فرصتی برای دید زدن هم استفاده می کردیم. بعد از شام داداش و سام با کلی سرو صدا تخته بازی کردند. داداش بر خلاف غیرتی شدنش، بسیار خوش مشرب و برای سام دوست خوبی بود و گاهی همدیگر را می دیدند. از اینکه سام تمام وقتش را صرف بازی با رامین می کرد. عصبی و ناراحت بودم.
با اینکه ظرف شویی داشتیم رفتم با کلی سرو صدا ظرف ها رو شستم. چه زود وقت رفتن جان جانانم شد! گوشه ای ایستادم و با حسرتی که قلبم را پاره پاره می کرد خداحافظیش را پاسخ دادم. به محض رفتش شالم را از سرم کشیدم و کلافه به اتاقم رفتم. صدای مامان هم متوقفم نکرد: ـ راز مامان میوه نخوردی می خوای بخوابی؟ بدون اینکه برگردم سمتش جواب دادم: نمی خورم مامان خوابم میاد فردا صبح زود کلاس دارم. به اتاق پناه بردن همان و ترکیدم بغضی که به گلویم چنگ می زد همان. برق اتاق را خاموش کردم که کسی مزاحمم نشود و فکر کنند خواب هستم.
شالم را گوشه ای انداختم و زانو به بغل روی تخت نشستم. مانیتور گوشیم روشن شد. به سرعت از تخت پایین رفتم و در حالی که به نام روی گوشی نگاه کردم، از روی میز برداشتمش. اشکم را با پشت دست پس زدم و با صدای آرامی جواب دادم: ـ الو؟صدایش تپش های قلب نا آرام و عاشقم را دو چندان کرد. _سلام راز خانوم، خوبی؟ با بغض جواب دادم: سلام، نه چه خوبی؟ از وقتی آمدی هیچ توجهی به من نکردی. ـ عزیز دلم خودت که بهتر از من خانواده و اون داداش غیرتی تو می شناسی چه انتظاری داشتی آخه؟ همینجوریشم شرمنده ی خان داداشتم که چشم به خواهرش دارم…