“
“
دانلود رمان سرمست از نگار رازقندی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سایه زنی که بعد از طلاق همسرش با تنها دختری که داره تصمیم میگیره زندگی مستقلی داشته باشه اما امان از روزی که عشق سابقش درست توی همسایگی خونهش با زنی نازا در بیاد و بخواد رحمش رو اجاره بده…
خلاصه رمان سرمست
– مامانی مامانی؟ با صدای آیدا چشم باز کردم و به موهای بلندش که دورش ریخته بود نگاه کردم. _چی شده؟ چشم هاشو شروع به مالیدن کرد. جیش دارم. نفسم رو کلافه فوت کردم. هنوز می ترسید شب ها خودش تنهایی بره دستشویی و من باید همراهش می رفتم. روی توالت فرنگی نشست و دست روی دلش گذاشت و درحالی که زور میزد گفت:اون آقا مهربونه فردا هم میاد با ما شهربازی؟ اخم کردم و کمکش کردم خودشو بشوره، نه معلومه که نمیاد! شلوارش رو بالا کشید و مظلوم نگاهم کرد. -چرا خب؟ خوش به حال دخترش… چه بابای خوبی
داره مگه نه؟ با این که از علیرضا دل خوشی نداشتم اما دوست نداشتم ذهنیت دخترم نسبت به باباش خراب بشه. -بابای خودت چشه؟ موهای خوشگلش که بلند و خرمایی مواج بود رو عقب داد و دست هاش رو شست. -منو که نمیبره شهربازی تازه همیشه میگه کار دالم… الکی هم قول دریا بهم میده. این عادت همیشگی علیرضا بود که بوسه ای روی پیشونی آیدا کاشتم. -خودم میبرمت دریا، اینم دیگه غصه داره؟ بغلش کردم و تا روی تختش بردمش و همـونجا کنارش خوابیدم. لعنت به شب هایی که گاهی از عمرمون هم طولانی تر سپری می شد. صدا های گنگی از
بالا می اومد و احمق حساب میشدم یا حسود یا هر چیزی از این قبیل اما حق منم یه زندگی پر از آرامش بود بدون هیچ تشنج و خیانتی… خوابم انقدر به اعماق تاریکی فرو رفته بود که حتی متوجه کذر ساعت ها نشدم و درست یازده صبح در حالی که صدای خس خس سینه ای به گوشم می رسید چشم باز کردم. کابوسم بود. همون کابوسی که هر شب از ترس نمی خوابیدم. آیدا داشت سخت نفس می کشید و تمام روح از وجودم پر کشید. -مامانی؟ پر استرس بلند شدم و به رنگ و روی پریده ش خیره شدم. -جان مامانی؟چی شدی تو؟ دست روی قلبش گذاشت و…