“
“
دانلود رمان به کجا چنین شتابان از دلآن با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
گلابتون دختری ک دوبار سخت برای کنکور وکالت خونده ولی هر دوبار هیچی مجاز نمیشه بعد اون افسرده میشه همه ی اطرافیانش این دیپلمه بودن رو میکوبن تو سرش حتی دوست پسرش برا مصاحبه میره به دفتر یه نشریه خیلی معروف برای منشی گری و در حالی ک انتظار نداره، با استخدامش موافقت میشه مدیر و مسئول یکی از بخش های اونجا دوتا دوست خیلی صمیمی ان ک زندگی گلاب ب این دوتا دوست بدجور گره میخوره و…
خلاصه رمان به کجا چنین شتابان
به چهار نفری که مثل من منتظر انجام مصاحبه بودن نگاه میکنم که در اتاق شیشه ای باز میشه. مرد جوونی با اخم از اتاق بیرون میاد و نگاه گذرایی به من و چند نفر دیگه میندازه و به سمت در اتاقی که مصاحبه کاری اونجا انجام میشد میره و با تقه ای در بدون اینکه منتظر جوابی بمونه در رو باز میکنه و سرش رو توی اتاق میبره: -سبحان! بیا برو ببین چیکارت داره. چند ثانیه طول میکشه تا مرد توی اتاق به همراه زنی که مثل من برای استخدام اومده بود بیرون میاد و رو به زن میکنه.
-ممنون که تشریف آوردین، باهاتون تماس میگیریم. زن میره و مرد رو به کسی که دنبالش اومده بود میکنه و برای چند ثانیه چپ چپ نگاهش میکنه و کوتاه دستور میده: -آقای اشرفی با بقیه مصاحبه کن. بدون حرف دیگه ای به سمت اتاق میره. اشرفی به رفتن مرد نگاه کرد و با اطمینان اینکه مرد وارد اتاق شیشه ای میشه به سمت زن میانسال که با تکیه به در آبدارخونه نگاهش می کرد برمی گرده و به آنی لبخند روی لبش میشینه و آروم به حرف میاد: -یک ساعت و نیم اون فک زد ولی دهن من خشک شد.
زن با لبخند عمیقی نگاهش میکنه و مثل خودش آروم جواب داد:-چای میخوری؟ -داریم؟ زن با خوشرویی که انگار عادتش بود سر به نشونه مثبت تکون میده. -بله که داریم، برو برات میارم… مرد چند قدم به جلو برمیداره و قبل اینکه در باز کنه دوباره به سمت زن برمیگرده: -خانوم سمیعی؟ سمیعی کمی خم میشه و نگاهش میکنه و اشرفی با شیطنت خاصی و با همون صدای آروم ادامه میده: از شیرینی های این عتیقه مونده؟ سمیعی با صدای خفه ای میخنده و سر تکون میده. -پس قربون دستت چندتا شیرینی هم بیار…