“
“
دانلود رمان سرکوب از آی بانو با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری از جنس بهار و لطافت بارون دختری در آستای پاییز زندگی بهاری خود و طلوع خورشیدی دوباره و طراحی که درد کشیدن و مقاوم بودن رو خوب طرح بزنه…
خلاصه رمان سرکوب
“از صبح بی حوصله روی تخت دراز کشیده بودم! درست از ساعتی که با ارشیا قهر کرده بودم و جواب زنگاشو نداده بودم دمق بودم اونقدری که مامان متوجه شد! از یاداوری صبح که نزدیک به ۱۰ بار بهش زنگ زدم و جوابمو نداد اخم بین ابروهام نشست! درسته توجیهش قانع کننده بود، گفت داخل جلسه بودم اما من قهر بودم! چراشم خودم نمی دونستم! شاید به خاطر بالا پایین شدن این هورمون های کوفتیم بود ولی اینو خوب می دونستم که دلم یه قهر کردن می خواست! با صدای مامان از جام بلند شدم. -باران جان مامان بیا پایین! پوف کلافه ای کشیدمو رفتم پایین! شاکی گفتم -مگه من نگفتم حوصله
ندارم صدام نکـ… با دیدن دسته گل رز بزرگی که روی میز بود حرف تو دهنم ماسید!مامان با دیدنم خندید. انقدر الکی قهرنکن این بچه هم تو خرج ننداز! گناه داره پسر مردم! همه پسرا از این کارا نمیکننا! با لبخند بزرگی که روی لبم نشسته بود رفتم سمت دسته گل و بلندش کردم و بو کردم! – الهی من فدای این پسر مردم بشمممم که انقدر عشقههه! مامان تک خنده ای کرد – خجالتم خوب چیزیه دخترجون! چشمکی بهش زدم و گفتم – لیلی جون تو که از خودمونی! مامان سرشو تکون و داد و به نامه و جعبه ی بزرگ مخملی شکل اشاره کرد – اوناهم ببین! همراه گلا بود! با ذوق دسته گلو روی میز گذاشتم
و جعبه رو برداشتم و باز کردم! با دیدن نیم ست مورد علاقه ام از خوشحالی جیغ زدم!! اصلا فکرشو نمی کردم ارشیا متوجه ی نگاهم روی این نیم ست شده باشه!! دو روز پیش که باهم رفته بودیم خرید دیده بودم و حسابی عاشقش شده بودم و تا اونجا که یادم میاد قیمتش یکم زیادی گرون بود! از خجالت لبمو گاز گرفتم! با یه قهر الکی ببین چقدر طفلی رو به خرج انداختم!! زیر لب قربون صدقه ش رفتم! تو این دوره ی مزخرف هیچکس تا امروز اینجوری خوشحالم نکرده بود!! پاکت رو برداشتم و برگه داخلش رو بیرون کشیدم – به ازای هردقیقه که منو از صدای نازت محروم کردی یه شاخه گل خریدم…