“
“
دانلود رمان حنا (جلد اول) از زهرا_م با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که خیانت از عشق دیده و برای باقی عمرش احساساتشو کشته و مخفی کرده و به تنها چیزی که فکر میکنه مسابقات رزمی و کتک کاریه، در گیر عشقی میشه که مجالی برای نفس نفس زدن اون احساس قبلی نمیده، اما باید دید عشق جدید چند مرده حلاجه که بتونه کینه و نفرت احساس قبلی رو از ذهن دختر داستانمون پاک کنه….
خلاصه رمان حنا
ساعت ۶ بعداظهر بود که در اتاق باز شد و مامان با دیدنم خندید: -پس میشه روی حمید حساب کرد. با ترش رویی و بد اخلاقی گفتم: البته که اگر به منم قول ماشین می دادین خودم تو اتاق میموندم و قید باشگاهمو امروز میزدم. مامان ابرویی بالا انداخت: _هروقت شوهر کردی بگو شوهرت برات ماشین بخره. ابرویی بالا انداختم و گفتم: _منم پیشنهادی دارم واستون. شما واسه من ماشین بخرین… من هرجا بگین میام. مامان: یعنی اگر قرار بعدی هم بذاریم میای؟ اخمام رو کشیدم توهم. این معامله ارزشش رو داشت؟ یا به عبارتی اون پسره محمد حسین… اگر بتونم طوری رفتار کنم که خودش
بگه منو نمیخواد اونوقت میتونم با یه تیر دونشون بزنم. لبخند خبیثی زدم: _اره… مامان با تعجب نگاهم کرد گفتم: _اما این شرط یه سری ماده تبصره داره. اونم اینکه همین هفته ماشینو برام می خرین و منم سوارش میشم و رانندگی می کنم و قرار نیست تو پارکینگ خاک بخوره مامان. دوما… اگر این پسره خودش گفت منصرف شده و به قول خودش نیمه گمشده اش من نبودم حق اینکه خاستگار دیگه ای رو خونه بیارین ندارین و ماشینمم ازم نمی گیرین. مامان یکم نگاهم کرد. انگار داشت پیشنهادم رو سبک و سنگین می کرد: اگر پسره ازت خوشش اومد و گفت ازدواج کنین تو باهاش ازدواج می کنی؟
عمرااااااااااا… اما خب تا اون موقع خیلی مونده و من امیدوارم همین امشب رایشو بزنم که بیخیالم بشه: _اره. لبخندی زد: قبوله. همین هفته ماشین دار میشی. حالام زود حاضر شو دیرمون شده. نفسمو فوت کردم. باودم نمیشه مامان اینقدر مشتاق باشه که منو شوهر بده. باید هرطور ی شده این پسره ارو از ازدواج منصرف کنم وگرنه بیچاره میشم. هوفی کشیدم و گفتم: _خودم می کشمت اگر بگی می خوای با من ازدواج کنی. یه شلوار دمپای کتان مشکی پوشیدم، بولیز استین بلند سورمه ای تنم بود. بدون اینکه مانتو تنم کنم روسری سورمه ای ساتن براقمو سرم کردم و گیره زدم چادر ملیم رو پوشیدم…