“
“
دانلود رمان تابستان زرد از دل افروز با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
تو خودت فصلی! میانگین چهار فصل نفست بهار تنت تابستان موهایت پاییز لبت زمستان …
خلاصه رمان تابستان زرد
چشمانش را آرام باز می کند.در سر جایش دراز کشیده و خانومی دارد فشارش را می گیرد.با بی حالی چشم دور تا دور خودش می گرداند.رخساره هست و چند خانم دیگر اما صاحب چشمان سیاه خاکستری نیست.به صدای پرستار چشم از دلواپسان دورش می گیرد – فشارت خیلی پایینه عزیز جان زنی که نامش را نمی داند ترکی چیزی می گوید و رخساره به فارسی می گوید:گمون نکنم حامله باشه . خنده اش می گیرد مگر چند حضرت مریم وجود دارد.با بی حالی لب می زند:من حامله نیستم.
پرستار این بار سوال می پرسد: مطمئنی،چند وقته ازدواج کردی می خواهد صادقانه جواب پرستار را بدهد اما از میان زنان در چادر قد بلندش پیدا می شود. چشمانش از پشت زنان، خیره ی او می ماند.سریع ببخشیدی می گوید و از میان زنان راه باز می کند و سمت دیگر رختخواب فروغ می نشیند. پرستار وقتی می بیند فروغ جواب سوالش را نمی دهد رو به محراب می کند. خانومت حال جواب دادن نداره.ممکنه حامله باشه. ابروهای محراب بالا می پرد و چشمان درشتش گرد می شوند.
خنده اش می گیرد نمی داند چرا اما خنده اش ناگهانی ست. – چی می گی خانوم حالا بزار مهر شناسنامه خشک بشه بعد فروغ سرش درد می کند خوب نشده و همه چیز دور سرش می چرخد. پرستار بلند می شود تا از درون کیفش بیرون چادر چیزی بیاورد زنها می روند و می مانند تنها. کاش می توانست به او بگوید دیشب با حال خرابش او هم جان داده است. دیشب کلی پای پیاده رفته تا به کاووس برسد و موتورش را بگیرد. در روستایی نزدیک آنها بهیاری است با کلی التماس این خانوم را
فرستاده اند…