“
“
دانلود رمان نفسم میبره از ناشناس با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
فرزاد پسر تند خو غیرتی که ناتوانی داره و بخاطر همین با هیچ دختری نمیمونه ولی یه روز عاشق یک دختر ۱۷ ساله میشه و دخترو به اجبار به عقد خودش درمیاره دختری که با اون اندام ریزش فرزاد و به خودش میاره و بیماری فرزاد با آوار از بین میره…
خلاصه رمان نفسم میبره
کاش اون روز قلم پاهام می شکست تو اون روز برفی وقتی که بند بند وجودم ازشدت سرمایی که به بدنم تزریق میشد می لرزید سوار اون ماشین دودی با همراه راننده سنگدلی که تازه سه ماه بود می شناختمش و کم کم توی وجودم باعث پرواز شاپرک هایی همچو ذره های عشق خالص و پاک بودن نمی شدم. مگه من چند سالم بود بتونم نقشه های شومی که برام در نظر گرفته بود رو درک کنم؟ این مغز نادان و جاهل من مقابل کارای فردی مثل فرزاد اصلا یه ذره می تونست خوب و از بد تشخیص بده؟ شانس من سیاه بخت از همون بچگی بد و شوم بود. کسی که با دنیا اومدنش باعث مرگ
مادرش و یتیم شدن خواهر و برادرش شه مگه امکان داره این چرخ فلک بزرگ زمونه به روش بخنده؟ ولی اما مگه من چیکار کرده بودم گناهم چی بود؟ نکنه نفرین مادر مردم روز زایمانش من و به این حال انداخته یا آه بردار و خواهرم که موجب شدم یتیم بشن من و هیزم سوخته این بازی کثیف کرد؟ اون روز نحس کلبه چوبی و به آتیش کشیدم وجود سرد و لرزیدم با سوزش آتیش قرار بود به آرامش برسه. می دونستم فرزاد رفته بود آبروم رو ببره و دامنم رو لکه دار، می خواستم بسوزم ذره ذره بدنم آتیش بگیره تا برای بقیه عبرت شه. عبرت به فرزادی که به بهونه گرم کردن بدن یخ زده کسی انتقام
بزرگشو نگیره تو یه کلبه چوبی قلب یه دختر زود رنج و از شدت ترس به سکته متمایل نکنه. اون روز نحس دختر بی گناهی سوار ماشین فرزاد شد دختری که تازه تازه تو وجودش یه حس خیلی خوب مثل دلگرمی یا رهایی اصلا بی قیدی به وجود اومده بود این دل لعنتیم با دیدن لبخند گوشه لبش تند تند می کوبید. مثل دختر تازه به دوران رسیده می خواستم پرواز کنم فکر می کردم بعد سه ماه دختر شریک پدر مرحومش براش مهم شده قلبم می کوبید با فکر اینکه فرزاد از من خوشش اومده وقتی ماشینش جلو پام ترمز کرد و با اون صدای جذابش ازم خواهش کرد سوار ماشینش شم…