“
“
دانلود رمان سرنوشت آریانا (جلد اول) از آریانا عاشوری زاده با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان راجع به دختری بلند پرواز و شوخ و خوش اخلاقه که عاشق نظام و عملیاته توی زندگیش خیلی سختی ها رو تحمل می کنه پدرش به کما می ره خانواده ی پدریش باهاش بدن. اما بعد از چند سال وارد نظام می شه. هدف دختر رمان ما اینه که تمام مجرم ها رو تحویل قانون بده که در حین این عملیات زندگیش از این رو به اون رو میشه…
خلاصه رمان سرنوشت آریانا
وارد خونه شدم. خونه مون رو خالم اداره می کرد برای این مدتی که مامانم نبود، خالم پیشم می موند و تنهام نمی داشت توی کار های خونه هم کمکم می کرد به اونم کلی زحمت داده بودیم. قدم های خستم رو به سمت پله ها برداشتم که صدای ماهان به گوش رسید. -آری بیا غذا بخوریم بی توجه بهش به سمت پله ها حرکت کردم دیگه خسته شده بودم از این زندگی از این همه مشکلات آخه دختر سیزده، چهارده ساله رو چه به این همه سختی؟ من تحملش رو نداشتم نمی تونستم زندگی کردن خیلی سخته خیلی… می خواستم برم توی اتاقم که چشمم به اتاق مامان و بابا افتاد پشیمون شدم و
به سمت اتاق اون ها حرکت کردم… وقتی وارد اتاق شدم، اولین چیزی که به چشمم خورد، قاب عکس سه نفریمون بود که پارسال توی شمال گرفته بودیم. با دیدن چهره ی خندون پدرم، سیل اشک هام روی صورتم جاری شد. به سمت کمد لباسیشون رفتم و یکی از پیرهن های بابا رو برداشتم. روی تخت دراز کشیدم و پیرهن رو به بینیم نزدیک کردم بوی تن بابام رو می داد چقدر دلتنگش بودم خدا این اولین شبی بود که پدر خونه نبود این قدر به اتفاقات این چند روز فکر کردم و اشک ریختم که نمی دونم کی پلکام سنگین شد و روی هم افتاد. ساعت دو شب دوباره از خواب پریدم باز احساس خفگی
بهم دست داد باز کابوس رهام نمی کرد باز بختک به سراغم اومده بود دستم رو روی گلوم گرفتم و تند تند نفس می کشیدم اتاق تاریک بود همیشه از تاریکی می ترسیدم حتی نای بلند شدن هم نداشتم که لامپ رو روشن کنم گوشیم رو آوردم و رفتم قسمت موسیقی آهنگ خبردار از همایون شجریان رو گذاشتم. اشک هام امون نداد و روی قاب عکس سه نفریمون می ریخت. زانو هام رو بغل کردم و بلند گریه کردم صدای هق هق کل اتاق رو پر کرده بود هر چی بلند تر گریه می کردم صدای آهنگ هم بلند تر می شد. بد جور دلم گرفته بود به یاد این جمله افتادم. هر وقت رسیدی ته خط نا امید نشو…