ساکت شد و تو فکر رفت. بهمن سر چرخوند و بهش گفت: راست میگه دیگه اولا باید ادعاتو ثابت کنی بعدشم سیر تا پیاز ماجرا رو بگی اگه تو نگی اون میگه تهشم هممون تو دردسر میفتیم. من اصلا قصد نداشتم واسه حوا کوچیکترین دردسری درست کنم تنها هدفم این بود که آدرس و نشونه شو از زیر زبون الی بیرون بکشم وگرنه خرده حسابی که باهم داشتن هیچ ربطی به من نداشت، من فقط دنبال حوا بودم. الی نگاهم کرد و گفت واقعا میتونی یجوری بترسونیش که هرچی برداشته رو برگردونه؟ آره، خیالت راحت باشه.
+ خیلی خب، آدرس و شماره شو برات میفرستم، فقط هیرمند میخوام يجورى بترسونيش و دهنشو سرویس کنی که تا عمر داره وقتی اسم منو میشنوه چهار ستون بدنش بلرزه بی حوصله سر تکون دادم. به همین خیال باشه!.. الی گوشیشو دست گرفت و منم به نخ دیگه سیگار روشن کردم.. شده بود به زور و تهدید حوا رو رام کنم اینکارو میکردم.